I can feel ur heartbeat


ادامه مطلب
نوشته شده در سه شنبه 6 دی 1390برچسب:,ساعت 12:55 توسط SetaRe| |

 

 

آسون وداع کردم باهات

با اینکه میمردم برات

کاشکی نمیذاشتم بری

کاشکی می افتادم به پات


خواستم بگم ترکم نکن

پیشم بمون ای نازنین

شرح پریشونیمو تو

چشمای بارونیم ببین

 

هر شب با کلی اشتیاق

زل میزدم به آسمون

فرصت نمونده واسه ی

ابراز احساس جنون

 

رفتی و من تنها شدم

با این غم نا مهربون

هرجا پیت گشتم ولی

هیچ جا نبود از تو نشون

 

دلخوش به این بودم توهم

گاهی کناره پنجره

مــاه و تماشا میکنی

با کوله باری خاطره

 

هر شب با کلی اشتیاق

زل میزدم به آسمون

فرصت نمونده واسه ی

ابراز احساس جنون

.

نوشته شده در دو شنبه 23 آبان 1390برچسب:,ساعت 11:13 توسط SetaRe| |

دست از طلب ندارم تا کام من برآید

یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید


 

بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگر

کز آتش درونم دود از کفن برآید


 

بنمای رخ که خلقی واله شوند و حیران

بگشای لب که فریاد از مرد و زن برآید


 

جان بر لبست و حسرت در دل که از لبانش

نگرفته هیچ کامی جان از بدن برآید


 

از حسرت دهانش آمد به تنگ جانم

خود کام تنگدستان کی زان دهن برآید

نوشته شده در دو شنبه 9 آبان 1390برچسب:,ساعت 11:14 توسط SetaRe| |

 دردم از یار است و درمان نیز هم

دل فدای او شد و جان نیز هم


اینکه می گویند آن خوشتر ز حسن

یار ما این دارد و آن نیز هم


یاد باد آن کوبه قصد خون ما

عهد را بشکست و پیمان نیز هم


دوستان در پرده می گویم سخن

گفته خواهد شد به دستان نیز هم


چو سر آمد دولت شبهای وصل

بگذرد ایام هجران نیزهم


هر دو عالم یک فروغ روی اوست

گفتمت پیدا و پنهان نیز هم


اعتمادی نیست بر کار جهان

بلکه بر گردون گردان نیز هم


عاشق از قاضی نترسد می بیار

بلکه از یرغوی دیوان نیز هم


محتسب داند که حافظ عاشق است

 

وآصف ملک سلیمان نیز هم


نوشته شده در دو شنبه 9 آبان 1390برچسب:,ساعت 11:13 توسط SetaRe| |

  

همه میگن که تو رفتی همه میگن که تو نیستی
همه میگن که
دوباره دل تنگمو شکستی …دروغه…‏
چه جوری دلت می اومد منو اینجوری ببینی‏

با ستاره ها چه نزدیک منو تو دوری ببینی
همه گفتن که تو رفتی ولی گفتم که
دروغه …‏
همه میگن که عجیبه اگه منتظر بمونم
همه حرفاشون دروغه تا ابد
اینجا میمونم‏
بی تو و اسمت عزیزم…اینجا خیلی سوت و کوره
ولی خوب عیبی
نداره ..دل من خیلی صبوره…صبوره…‏
همه میگن که تو رفتی همه میگن که تو
نیستی
همه میگن که دوباره دل تنگمو شکستی …دروغه…‏
چه جوری دلت می اومد
منو اینجوری ببینی‏
با ستاره ها چه نزدیک منو تو دوری ببینی
همه گفتن که تو
رفتی ولی گفتم که دروغه …‏
همه میگن که عجیبه اگه منتظر بمونم
همه
حرفاشون دروغه تا ابد اینجا میمونم‏
بی تو و اسمت عزیزم…اینجا خیلی سوت و
کوره
ولی خوب عیبی نداره ..دل من خیلی صبوره…صبوره…‏
همه میگن که تو
نیستی همه میگن که تو مردی
همه میگن که تنت رو به فرشته ها
سپردی…دروغه…‏

 

 

 

 
نوشته شده در دو شنبه 18 مهر 1390برچسب:,ساعت 9:7 توسط SetaRe| |

اگر مانده بودی تو را تا به عرش خدا می رساندم
اگر مانده بودی تو را تا دل قصه ها می کشاندم
اگر با تو بودم به شبهای غربت که تنها نبودم
اگر مانده بودی ز تو می نوشتم تو را می سرودم

مانده بودی اگر نازنینم
زندگی رنگ و بوی دگر داشت
این شب سرد و غمگین غربت
با وجود تو رنگ سحر داشت

با تو این مرغک پرشکسته
مانده بودی اگر بال و پر داشت
با تو بیمی نبودش ز طوفان
مانده بودی اگر همسفر داشت

هستی ام را به آتش کشیدی
سوختم من ندیدی ندیدی
مرگ دل آرزویت اگر بود
مانده بودی اگر می شنیدی



با تو دریا پر از دیدنی بود
شب ستاره گلی چیدنی بود
خاک تن شسته در موج باران
در کنار تو بوسیدنی بود

بعد تو خشم دریا و ساحل
بعد تو پای من مانده در گل
مانده بودی اگر موج دریا
تا ابد هم پر از دیدنی بود

با تو و عشق تو زنده بودم
بعد تو من خودم هم نبودم
بهترین شعر هستی رو با تو
مانده بودی اگر می سرودم
مانده بودی اگر می سرودم

مانده بودی اگر نازنینم
زندگی رنگ و بوی دگر داشت
این شب سرد و غمگین غربت
با وجود تو رنگ سحر داشت 

 

نوشته شده در دو شنبه 11 مهر 1390برچسب:,ساعت 11:38 توسط SetaRe| |

نوري به زمين فرود آمد:

دو جا پا بر شن هاي بيابان ديدم.

از كجا آمده بود؟

به كجا مي رفت؟

تنها دو جا پا ديده مي شد.

شايد خطايي پا به زمين نهاده بود.

***

ناگهان جا پاها براه افتادند.

روشني همراهشان مي خزيد.

جا پاها گم شدند،

خود را از روبرو تماشا كردم:

گودالي از مرگ پر شده بود.

و من در مرده خود براه افتادم.

صداي پايم را از راه دوري مي شنيدم،

شايد از بياباني مي گذشتم.

انتظاري گمشده با من بود.

ناگهان نوري در مرده ام فرود آمد

و من در اضطرابي زنده شدم:

دو جاپا هستي ام را پر كرد.

از كجا آمده بود؟

به كجا مي رفت؟

تنها دو جا پا ديده مي شد.

شايد خطايي پا زمين نهاده بود

نوشته شده در سه شنبه 29 شهريور 1390برچسب:,ساعت 7:45 توسط SetaRe| |


After I spoke to you,
I stood for the longest time,
staring out at the night,
taking in the way the moon
burns in the blackness.
I felt the warmth of the
summer breeze against my body,
as thoughts of you washed over me.
And I wondered how your mere voice
could move me more than the stars
and how thoughts of you
could touch me like a warm wind.
I want us to be like the
brightest stars in the sky,
our light moving over each other
and spinning out some magic
in the darkness.
And I want to keep this
wonderful spark of life
that I feel every time
I hear your voice.

نوشته شده در شنبه 26 شهريور 1390برچسب:,ساعت 15:36 توسط SetaRe| |

Artist: Chris De Burgh lyrics
Title: A Night On The River

 

Naked and frozen at the side of a lake,
I think I've gone and made my big mistake,
I took her swimming, we had a fight,
Now my clothes and the lady are well out of sight;

And it looks like I'm heading for a night on the river,
Under the moon and the stars,
Looks like I'm heading for a night on the river,
Me and my beating heart, singing in the dark;

Naked and frozen at the side of a lake,
If she was here I wouldn't hesitate,
To tell her how, the way things are,
With a long conversation in the back of a car;

And it looks like I'm heading for a night on the river,
Under the moon and the stars,
Could be I'm heading for a night on the river,
Just me and my beating heart, singing in the dark;

I think she owes me an explanation,
She's got the whip hand in this situation,
If I try to tell her just the way I feel,
It could start the whole thing all over again;

Ooh, I think I'm heading for a night on the river,
Under the moon and the stars,
Could be I'm heading for a night on the river,
But I see the lights of a car, shining in the dark,

Ooh, could be we're heading for a mm-mm,
Under the moon and the stars,
Could be we're heading for a mm-mm,
Just you and me and our beating hearts,
We're singing in the dark...

Naked and frozen at the side of a lake,
I think I've gone and made my big mistake,
I took her swimming, we had a fight,
Now my clothes and the lady are well out of sight;

And it looks like I'm heading for a night on the river,
Under the moon and the stars,
Looks like I'm heading for a night on the river,
Me and my beating heart, singing in the dark;

Naked and frozen at the side of a lake,
If she was here I wouldn't hesitate,
To tell her how, the way things are,
With a long conversation in the back of a car;

And it looks like I'm heading for a night on the river,
Under the moon and the stars,
Could be I'm heading for a night on the river,
Just me and my beating heart, singing in the dark;

I think she owes me an explanation,
She's got the whip hand in this situation,
If I try to tell her just the way I feel,
It could start the whole thing all over again;

Ooh, I think I'm heading for a night on the river,
Under the moon and the stars,
Could be I'm heading for a night on the river,
But I see the lights of a car, shining in the dark,

Ooh, could be we're heading for a mm-mm,
Under the moon and the stars,
Could be we're heading for a mm-mm,
Just you and me and our beating hearts,
We're singing in the dark...

نوشته شده در سه شنبه 22 شهريور 1390برچسب:,ساعت 8:8 توسط SetaRe| |

کاشکه یه روز با همدیگه سوار قایق می شدیم
دور از نگاه ادما هر دومون عاشق می شدیم
کاش آسمون با وسعتش تو دستامون جا می گرفت
 گلای سرخ دلمون کاش بوی دریا می گرفت
کاش تو هوای عاشقی لیلی و مجنون می شدیم
باد که تو دریا می وزید ما هم پریشون می شدیم
کاش که یه ماهی قشنگ برای ما فال م یگرفت
برامون از فرشته ها امانتی بال می گرفت
با بال اون فرشته ها تو آسمون پر می زدیم
به شهر بی ستاره ها به آرومی سر می زدیم
شب که می شد امانت فرشته ها رو می دادیم
مامونو می بستیم و به یاد هم می افتادیم
کاشکه تو دریای قشنگ خواب شقایق می دیدیم
خواب دو تا مسافر و عشق و یه قاشق می دیدم
کاشکه می شد نیمه شب با همدیگه دعا کنیم
خدای آسمونا رو با یک زبون صدا کنیم
بگیم خدای مهربون ما رو ز هم جدا نکن
هرگز به عشق دیگری ما رو مبتلا نکن
کاش مقصد قایق ما یه جای دور و ساده بود
که عکس ماه مهربون رو پنجره اش افتاده بود
کاش اومجا هیچ کسی نبود
یه وقتی با تو دوست بشه
تو نازنین من بودی مثل حالا تا همیشه
کاشکه به جز من هیچ کسی این قدر زیاد دوست نداشت
یا که دلت عشق منو اول عشقاش می گذاشت
کاش به پرنده بودی و من واسه تودونه بودم
شک ندارم اون موقع هم این جوری دیوونه بودم
کاش تو ضریح عشق تو یه روز کبوتر می شدم
یه بار نگاه می کردی و اون موقع پر پر می شدم
کاش گره دستامونو این سرنوشت وا نمی کرد
کاش هیچ کدوم از ما دو تا هیچ دوستی پیدا نمی کرد
کاش که می شد جدایی رو یه جایی پنهون بکنیم
خارای زرد غصه رو از ریشه ویرون بکنیم
کاش که با هم یه جا بریم که آدماش آبی باشن
شباش مثه تو قصه ها زلال و مهتابی باشن
کاشکه یه روز من و تو رو تو دریا تنها بذارن
تو قایق آرزوها یه روز مارو جا بذارن
اون وقت با لطف ماهیا دریا رو جارو بزنیم
بسوی شهر آرزو بریم و پارو بزنیم
بریم یه جا که آدماش بر سر هم داد نزنن
به خاطر یه بادبادک بچه ها فریاد نزنن
بریم یه جا که دلها رو با یک اشاره نشکنن
بچه ها توی بازیشون به قمریا سنگ نزنن
جایی که ما باید بریم پشت در زندگیه
عادت مردمش فقط عشقه و آشفتگیه
چشمامونو می بندیم و با هم دیگه می ریم سفر
یادت باشه اینجا هوا غرق یه دلواپسیه
اما از اینجا که بریم فقط گل اطلسیه
ترو خدا منو بدون شریک شادی و غمت
مثل همیشه عاشقت مثل گذشته مریمت

نوشته شده در یک شنبه 20 شهريور 1390برچسب:,ساعت 10:35 توسط SetaRe| |


Power By: LoxBlog.Com